Buld Of Your Imaginigs a bower in wilderness ere you build a house within the citywalls. J.K.Jibran

براي همه كس و هيچكس

ما مثل براونينگ چنين مي انديشيم كه : « طعام و شراب براي من تحصيل معني زندگي است» قسمت اعظم زندگي ما بي معني است و در ترديد و بيهودگي هدر مي رود. ما با بي نظميهايي كه درون و بيرون ماست مي جنگيم و مع ذلك حس مي كنيم كه اگر بتوانيم روح خود را بشكافيم يك امر مهم و پر معني در آن پيدا مي كنيم. ما در جستجوي فهم اشياء‌ هستيم. و بقول نيچه: «معني زندگي براي ما اين است كه خود و آنچه به آن بر مي خوريم به روشني و شعله مبدل سازيم» ويل دورانت – تاريخ فلسفه


Contact :Stpwolf@hotmail.com
StpWolf@Hotmail.com

Ali's  book recommendations, reviews, favorite quotes, book clubs, book trivia, book lists

...آرشيو...

...Links...

...BaBeL LibRarY...

Enter Number of Letters


 
سفر شيراز

اندر حكايت سفر شيراز

امروز 16 اسفند است و ما 11 اسفند رفتيم شيراز.روز 10 اسفند بود كه آقاي مدير يك ماموريت فوري براي ما درست كرد و همه برنامه هاي من را بهم زد. قرار بود 11 اسفند بروم بابل. براي يك ماموريت . اما به خاطر اينكه يك كار خيلي فوري پيش آمده بود و يك آدم كه طبق معمول سفارش شده از بالا بود ، خواسته بود كه برويم محل پروژه اش را ببينيم، همه آن برنامه ها بهم خورد.

ط ( رييسمان) به من گفت كه تو با ع (همكارم) برويد شيراز ، محل پروژه آن آقا . من هم بابل را كنسل كردم و قرارشد خود صاحب پروژه كه آقاي حسيني نامي بود برايمان بليط بگيرد. كه اينكار را هم كرد. حالا پروژه چي هست؟ يك مجتمع بزرگ تجاري در شيراز كه هر كس گذارش به فرودگاههاي مهرآباد يا شيراز افتاده باشد تبليغاتش را ديده و احتمالا كانتر مربوط به شركت سازنده اش را كه بروشور هاي تبليغاتي اش را توزيع مي كند.

بهرحال پروازمان ساعت 11:45 صبح 11 اسفند بود . 10 و نيم فرودگاه بودم. ع هم آمده بود. كارت پرواز را كه گرفتيم گفتند برويد سالن ويژه يا CIP . اين يعني commercially important person كه ما باشيم! اولين بار بود كه با يك پرواز به اصطلاح بيزينس كلاس مي رفتيم جايي. اگرچه چيز دندان گيري هم نبود ولي خوب تازگي داشت. سالن انتظار جدا بود و راحت. پذيرايي بصورت سلف سرويس بود با چاي و نسكافه و چيپس و كيك و ازاين مدل چيزها. اينترنت هم داشت و صندلي راحت و فضاي آرام و ساكت. اما پروازمان تاخيرداشت. از ساعت 10 و نيم تا 3 بعد از ظهر معطل مانديم در همان سالن. ع كه مي گفت خوب شد كه تاخير داشت. توي اينترنت گشت و گذاري حسابي كرديم. سرعت اينترنت هم خوب بود. بعد ما را با ماشين جدا بردند دم هواپيما . سوار كه شديم تازه مسافرين عادي آمدند. ( حالا جوري از عادي حرف مي زنم انگار ما خيلي خاص بوديم!) پذيرايي داخل هواپيما هم ويژه بود با غذاي گرم و پوره سيب زميني و ماست و از اين چيزها. داشتم به ع مي گفتم من از زندگي به سبك پولدارها بدم نمي آيد. بد هم نيست اتفاقا فقط نكته منفي اش اين است كه آدم هاي ديگر را فراموش مي كني.

رسيديم شيراز ساعت 4و نيم گذشته بود. آقاي ز آمده بود دنبالمان. رساندمان مهمانسرا. برايمان بليط هتل چمران را گرفته بودند اما گفتيم نمي رويم چون مهمانسراهاي خودمان راحت تر است. چون ديگر به كاري نمي رسيديم استراحت كرديم. با ع رفتيم سعدي و شاهچراغ و بعد رفتيم رستوران صوفي بعد پياده از رستوران صوفي كه در خيابان ستارخان است برگشتيم مهمانسرا كه در پاسداران است. شب هم كمي تلويزيون ديديم و بعد استراحت كرديم. صبح ساعت 8 ز آمد رفتيم به سمت پروژه. محل مجتمع ورودي شهر جديد صدراست و بسيار عظيم است. با زير بناي حدود 450 هزار متر مربع با يك هتل در پشت آن. مجتمع از خيلي از جهات خاص و يگانه است. شهربازي ، سينما ، رستوران ، واحد هاي تجاري زيادي دارد و محوطه زيبا و از هر نظر جالب توجه است به خصوص آن سازه هاي چادري روي بام كه بقول حسيني مجري اش نمادي از شهر شيراز است. با حسيني كمي صحبت كرديم. گفت چقدر اذيت شده و در هر حال در اين حجم كار كردن و سرمايه گذاري به نظر من يك جور دردسر به جان خريدن است. خيلي چيز ها را از امارات آورده مثلا نما و بقول خودش هر بار لنج قبل از بقول دولت هدفمندي يارانه ها 25 ميليون تومان بوده و حالا 45 ميليون تومان. بعد گشتي در پروژه زديم و آمديم دفتر.كمي صحبت كرديم از هر دري. گفت در امارات خيلي راحت تر مي شود كار كرد. با خودم گفتم حيف كه ايراني ها اينقدر در ايران اذيت مي شوند و مجبورند بروند در خارج از ايران سرمايه گذاري كنند. اينقدر ايراني خوار و خفيف شده كه كشوري مثل امارات هم ايراني را تحويل نمي گيرد. موقع رفتن دو بسته به ما داد گفت ديوان حافظ است. نخواستيم بگيريم اما به زور داخل ماشين گذاشت. فرودگاه كه برگشتيم درست بعد از گيت بازرسي ديديم داخل بسته ها دو تا گوشي n8 گذاشته با ديوان حافظ. من به ع گفتم اينطوري نمي شود شماره مديرمالي مجتمع را از ع گرفتم و زنگ زدم . گفتم ما از قبول همچين چيزي معذوريم و اگر مي تواند كسي را بفرستد تا آنرا پس بدهيم وگرنه مي بريم پيش رييس اداره. طرف هم ترسيد گفت يكنفر را مي فرستد بگيرد. منتظر مانديم در سالن انتظار فرودگاه بعد يكنفر آمد گفت نماينده مدير مالي است. ماهم بسته ها پس داديم. من كه حس كردم سبك شده ام. آمديم با خيال راحت در سالن بازرسي و بعد هم برگشتيم تهران.

جمعه و شنبه آمديم اداره روي گزارش مجتمع كار كرديم. خيلي خسته كننده بود. ساعت يك ربع به نه شب شنبه گزارش تمام شد . از اينكه تمام شده نفس راحتي كشيدم اما اينقدر ارزش پروژه بالا بود كه ترس برم داشت. چيزي كه محاسبات ما نشان مي داد حدود 7630 ميليارد ريال يعني هفتصد و شصت ميليارد تومان. به ع گفتم از اوين و اين حرفها گذشته. اتفاقي بيقتد جايمان گوانتاناموست!

راجع به پرونده با خانم ك معاون اداره مان صحبت كردم. درد دلش شروع شد . گفت حسيني اين تسهيلات را براي 16 برجي كه در عجمان دارد مي سازد و حالا بخاطر ركود اقتصادي زمين خورده مي خواهد. از بالاتر از مديرعامل هم ساپورتش مي كنند يعني از شخص آقاي مشايي. چون نمي شود در قالبهاي رايج براي پروژه اي خارج از ايران تسهيلات داد، يك قالبي را پيدا كرده اند بنام مشاركت در صدور خدمات مهندسي! خدا بانكداري اسلامي را حفظ كند! حالا مي خواهند در اين قالب به اين آقا تسهيلاتي بدهند كه همه مي دانند براي جبران ضررهاي آقا در عجمان است و برگشت دارد يا نه را خدا مي داند. بعد گفت همه اينها زير سر رييس اداره بين الملل است. منهم از كارهاي اين آقاي رييس بين الملل چيزهايي شنيده بودم. اما وقتي خانم ك مي گويد مستند تر است. بهر حال بقول معروف الله اعلم بذات الصدور...

 
 



Monday, March 07, 2011
پيشنهاد ، نظر

نقل قول ...

تا مي توانيم نيكي كنيم ، آزادي را از هر چيز ديگر برتر بشماريم و به خاطر اورنگ پادشاهي هم به حقيقت خيانت نكنيم.
 لودويك وان بتهوفن

براي خود در خيالتان خلوتگاهي در بيابان بسازيد پيش از آنكه خانه اي در حصار شهر .بنا كنيد 
ج خليل جبران

حقيقت ما را توانگر نمي سازد ولي آزاد بار مي آورد
ويل دورانت

اي حلزون از قله فوجي بالا برو ولي آرام آرام.
آيزا


For All Seasons ...
Powered by Blogger Weblog Commenting by HaloScan.com