جستار
« چنین گفت زرتشت » کتاب کتابهای نیچه و محبوب نیچه خوانان است. فیلسوف بزرگ آلمانی جوهر اندیشه اش را در این کتاب آورده است. و برای ترجمه ، مترجمی عمری را برای فهم جانمایه ی آن صرف می کند. مترجمی که اگر هیچ کار دیگری جز همین کتاب نداشت، بازهم نامش در زبان فارسی می درخشید. « داریوش آشوری» نامی است که برای علاقمندان به نیچه و آثار ادبی و شاید برای دیگران آشناست. ترجمه درخشان چنین گفت... از کارهای ماندگار زبان فترسی است. به خصوص که در واژه گزینی آشوری بسیار دقت دارد و همینطور در شیوه ی نوشتار که آشوری رسم الخط ویژه ای را به کار برده است. این کارها در ترجمه های دیگر و تالیفات دیگر او نیز دیده می شوند.
یکی از درخشان ترین کارهای آشوری ، ترجمه« مکبث » شکسپیر است. خود ترجمه در بعضی از قسمتها به قول دکتر بهرام مقدادی که پی گفتار کتاب را نوشته است : « بس شیواتر و زیباتر از متن انگلیسی آن است.» نماشنامه مکبث درامی است شاعرانه و تنها هشت درصد آن نثر است و بقیه آن شعر است و این نکته هم لازم به ذکر است که در کارهای شکسپیر قهرمانانی که دارای روح انسانی تری هستند زبانی شاعرانه دارند و تبه کاران بیشتر نثر به کار می برند. " مثلا سخنان دربان مست در پرده ی دوم به نثر است " و داریوش آشوری این تفاوتها را بسیار خوب به فارسی برگردانده و به قول دکتر مقدادی " اگر بگوییم که مترجم کیمیاگر واژه هاست ، آقای آشوری در این برگردان نشان داده اند که چه کیمیاگر موفقی هستند". از ویژگی های کتاب وجود متن انگلیسی در سمت چپ ترجمه فارسی است که می توان آنرا تطبیق داد.
راستی این همه را نوشتم که کسی را که همه می شناسند معرفی کنم! ولی نه ، این نوشته را از آنجهت نوشتم که آقای آشوری وبلاگی دارند به نام جستار که مقالاتشان در آن قرار دارد. دیدن این وبلاگ برای من فرصتی بود مغتنم و دست مایه ی این نوشته شد.
بخشی از مکبث را که در پرده ی پنجم ، مجلس پنجم است در این قسمت می آورم. این بخش که مکبث بعد از شنیدن خبر مرگ همسرش می گوید از مشهورترین نمونه ها در ادبیات انگلیسی است که دست مایه بسیاری از شاعران و نویسندگان در خلق آثارشان بوده ( مثلا خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر):
« ... فرومیر ، آی ، شمعک فرومیر ، آی ، که نباشد زندگانی هیچ الا سایه ای لغزان و بازی های بازی پیشه ای نادان که بازد چندگاهی پرخروش و جوش نقشی اندر این میدان و دیگر هیچ . زندگی افسانه ای است کز لب شوریده مغزی گفته آید سربه سر خشم و خروش و غرش و غوغا ، لیک بی معنا. »
اینهم متن انگلیسی برای مطابقت:
Out , Out brief candle!
Life's but a walking shadow , a poor player ,
That struts and frets his hour upon the stage,
And then is heard no more : it is a tale
Told by an idiot, full of sound and fury,
Signifying nothing.