Buld Of Your Imaginigs a bower in wilderness ere you build a house within the citywalls. J.K.Jibran

براي همه كس و هيچكس

ما مثل براونينگ چنين مي انديشيم كه : « طعام و شراب براي من تحصيل معني زندگي است» قسمت اعظم زندگي ما بي معني است و در ترديد و بيهودگي هدر مي رود. ما با بي نظميهايي كه درون و بيرون ماست مي جنگيم و مع ذلك حس مي كنيم كه اگر بتوانيم روح خود را بشكافيم يك امر مهم و پر معني در آن پيدا مي كنيم. ما در جستجوي فهم اشياء‌ هستيم. و بقول نيچه: «معني زندگي براي ما اين است كه خود و آنچه به آن بر مي خوريم به روشني و شعله مبدل سازيم» ويل دورانت – تاريخ فلسفه


Contact :Stpwolf@hotmail.com
StpWolf@Hotmail.com

Ali's  book recommendations, reviews, favorite quotes, book clubs, book trivia, book lists

...آرشيو...

...Links...

...BaBeL LibRarY...

Enter Number of Letters


 

غلاف تمام فلزي ...

بخش يكم:
گرگ بيابان:
مانده ام اگر اين فيلم را كوبريك نساخته بود ، با چه چيزي مي شد اين محيط را توصيف كرد. كار ما اين است : تشبيه هر گروهبان و استواري كه مي بينيم به هارتمن فيلم كوبريك . انگار گروهبان ها هم همان فيلم را ديده اند تا جزء جزء فيلم را سر ما پياده كنند.
در اين پادگان كه هستيم با سرهاي تراشيده و لباسهاي يكدست بي شباهت به زندانيان نيستيم . در عمق نگاهها سؤالي هست : « راستي من اينجا چه كار مي كنم ». صبحها كه مجبورم تفنگم را – در عين نفرتي كه از آن دارم – مثل موجودي عزيز به سينه ام بچسبانم و انگشت شست روي جناغ سينه بگذارم و ورزش صبحگاهي را انجام دهم ، براي خوشايند امير فرمانده پادگان همراه با بقيه « نظر به راست» كنيم و تا آنجا كه پا توان دارد بر زمين بكوبيم و رژه برويم و همان طور در چهره ها – از گروه موزيك تا گروه رژه رونده - بي انگيزگي ، نفرت و خستگي را ببينيم ، اين سؤال را از خودم مي پرسم.
هر تنبيه اين گروهبان ، هر توهين اين استوار اسلحه دار را شنيدن و از ترس دم نزدن ، هزاران قصه را در جان آدم مي نشاند و مدام دلت پر مي زند از محيط اين پادگان لعنتي بيرون بروي و زير هوايي نفس بكشي كه آزادي تو را به يادت مي آورد.
قدر زندگي آزاد را بايد دانست ، وقتي اينجا مي آيي مي فهمي ، اصلا سربازي نرفتن و از همه امتيازات محروم شدن بهتر از اين است كه چهره اين دژبان هاي بي نزاكت را ببيني كه براي هر ورود و خروج آنقدر اذيتت مي كنند كه مي خواهي آن تير 7.62 را با غلاف تمام فلزي اش در تن همه اينها خالي كني.
پا كه از پادگان بيرون مي گذارم ، ياد خلوتگاه خودم مي افتم ، در بيابان خودم ، جائي كه مدتهاست تركش كرده ام . دلم براي آنجا ترك شده است ، نمي دانم چرا ياد آخرين جمله هاي « سرباز پاي » فيلم غلاف تمام فلزي افتاده ام : I am in a world of shit...


Thursday, March 11, 2004
پيشنهاد ، نظر

نقل قول ...

تا مي توانيم نيكي كنيم ، آزادي را از هر چيز ديگر برتر بشماريم و به خاطر اورنگ پادشاهي هم به حقيقت خيانت نكنيم.
 لودويك وان بتهوفن

براي خود در خيالتان خلوتگاهي در بيابان بسازيد پيش از آنكه خانه اي در حصار شهر .بنا كنيد 
ج خليل جبران

حقيقت ما را توانگر نمي سازد ولي آزاد بار مي آورد
ويل دورانت

اي حلزون از قله فوجي بالا برو ولي آرام آرام.
آيزا


For All Seasons ...
Powered by Blogger Weblog Commenting by HaloScan.com