Buld Of Your Imaginigs a bower in wilderness ere you build a house within the citywalls. J.K.Jibran

براي همه كس و هيچكس

ما مثل براونينگ چنين مي انديشيم كه : « طعام و شراب براي من تحصيل معني زندگي است» قسمت اعظم زندگي ما بي معني است و در ترديد و بيهودگي هدر مي رود. ما با بي نظميهايي كه درون و بيرون ماست مي جنگيم و مع ذلك حس مي كنيم كه اگر بتوانيم روح خود را بشكافيم يك امر مهم و پر معني در آن پيدا مي كنيم. ما در جستجوي فهم اشياء‌ هستيم. و بقول نيچه: «معني زندگي براي ما اين است كه خود و آنچه به آن بر مي خوريم به روشني و شعله مبدل سازيم» ويل دورانت – تاريخ فلسفه


Contact :Stpwolf@hotmail.com
StpWolf@Hotmail.com

Ali's  book recommendations, reviews, favorite quotes, book clubs, book trivia, book lists

...آرشيو...

...Links...

...BaBeL LibRarY...

Enter Number of Letters


 

قسمت دوم
اما چگونه صباح مي توانست فدائيان را تربيت كند؟ درست مشخص نيست . تنها با وعده دادن نمي توان چنين كاري كرد.
ماركوپولو در سفرنامه اش از شنيده هايش در اين باره - وقتي از ايران عبور مي كرده - مي گويد: « دره اي بسيار سرسبز را با گلها و درختان و نهر هاي عسل و ... تزئين كرده بودند، حتي چند دختر جوان را به عنوان حورعين در اين دره سرسبز قرار داده بودند! صباح و طرفدارانش ، به فدائي مورد نظر چيزي مي خوراندند و او بيهوش مي شد او را به اين دره مي آوردند و وقتي به هوش مي آمد و آن سرسبزي و «حورعين » را مي ديد و از آنها بهره مي برد دو باره به او آن مايع یا هر چيز ديگر را مي خوراندند و بيهوش مي شد وقتي به هوش مي آمد دوباره به دنيا بازگشته بود! به او مي گفتند آنجا كه ديدي بهشت است ، اگر از دستورات صباح يا پيشوايت پيروي كني جايگاه دائمي تو در آن بهشت خواهد بود . و به اين خاطر بود كه فدائي خيالش آسوده مي شد و به هر كاري دست مي زد.» نقل به مضمون.
اما نوشته هاي ماركوپولو بيشتر مبتني بر شنيده هايش است و احتمال حقيقي بودنشان بسيار كم است. آنچه كه از نوشته او مطابق واقعيت مي نمايد همان چيزي است كه به فدائيان مي خوراندند و آن چيزي نبود جز « حشيش » . قطعا آن زمان مصرف حشيش مثل امروز بالا نبوده و كمتر آن را مصرف مي كرده اند. آنقدر به فدائي حشيش مي دادند و به او تلقين مي كردند كه او مشاعرش را از دست مي داد و حاضر بود هر كاري را انجام دهد.
به همين دليل اين گروه اسماعيليه را « حشيشيه » يا « حشيشيون» مي گفته اند و مي گويند. به دليل اينكه فدائيان حشيشيه ، قرباني خود را غافلگير مي كردند و مي كشتند ، اين نوع كشتن در زبانهاي اروپايي به نام آنها خوانده شده. ريشه كلمه ي Assassination ، به معني قتل و ترور ، همان حشيشيون است!
حالا من پاسخ خود را گرفته بودم ، معني حشيشيه را فهميده بودم و هزاران سؤال در ذهنم ايجاد شده بود.
فرهنگ ها داد و ستدي باهم دارند ، وقتي به اين فكر مي كنم كه از فرهنگهاي غربي چه واژه هايي وارد زبان ما مي شود و از زبان ما چه واژه هايي به فرهنگ آنها وارد مي شود و ...
ظاهرا فدائيان هنوز هم وجود دارند و مرتكب عمليات انتحاري مي شوند. القاعده چنين روشي را پيش گرفته است. حالا به تصوري كه يك غربي از اسلام با دانستن اين موارد پيدا مي كند ، فكر مي كنم و ...

بعد الامضا! : يك اشتباه رايج وجود دارد كه صباح ، خواجه نظام الملك و خيام را سه يار دبستاني مي دانند. در صورتي كه صباح ، سي سال كوچكتر از خواجه نظام الملك است و عقلاني نيست كه آنها با هم درس خوانده باشند.


Wednesday, December 24, 2003
پيشنهاد ، نظر

نقل قول ...

تا مي توانيم نيكي كنيم ، آزادي را از هر چيز ديگر برتر بشماريم و به خاطر اورنگ پادشاهي هم به حقيقت خيانت نكنيم.
 لودويك وان بتهوفن

براي خود در خيالتان خلوتگاهي در بيابان بسازيد پيش از آنكه خانه اي در حصار شهر .بنا كنيد 
ج خليل جبران

حقيقت ما را توانگر نمي سازد ولي آزاد بار مي آورد
ويل دورانت

اي حلزون از قله فوجي بالا برو ولي آرام آرام.
آيزا


For All Seasons ...
Powered by Blogger Weblog Commenting by HaloScan.com