Buld Of Your Imaginigs a bower in wilderness ere you build a house within the citywalls. J.K.Jibran

براي همه كس و هيچكس

ما مثل براونينگ چنين مي انديشيم كه : « طعام و شراب براي من تحصيل معني زندگي است» قسمت اعظم زندگي ما بي معني است و در ترديد و بيهودگي هدر مي رود. ما با بي نظميهايي كه درون و بيرون ماست مي جنگيم و مع ذلك حس مي كنيم كه اگر بتوانيم روح خود را بشكافيم يك امر مهم و پر معني در آن پيدا مي كنيم. ما در جستجوي فهم اشياء‌ هستيم. و بقول نيچه: «معني زندگي براي ما اين است كه خود و آنچه به آن بر مي خوريم به روشني و شعله مبدل سازيم» ويل دورانت – تاريخ فلسفه


Contact :Stpwolf@hotmail.com
StpWolf@Hotmail.com

Ali's  book recommendations, reviews, favorite quotes, book clubs, book trivia, book lists

...آرشيو...

...Links...

...BaBeL LibRarY...

Enter Number of Letters


 

خوب ، بد ،زشت !
بي پولي درد بدي است ، بخصوص كه آه در بساط نداشته باشي تا كارت اينترنت تهيه كني و وب لاگ را آپديت كني به همين خاطر مطالبت هميشه تاريخ گذشته است!
پرده اول:
خوب :
سعيد ابوطالب را دو هفته پيش آمريكايي ها آزاد كردند. دوستش را نمي شناسم اما ابوطالب مردي مهربان و معلمي دلسوز و آدم دلسوخته اي است . سالها در جبهه بوده و حالا نميدانم چه شده كه سر و كارش با صدا و سيما افتاده است . خاطرات جنگ را آنقدر خوب تعريف مي كرد كه هنوز آن شب اردوي شمال و خاطره هايش در جلوي چشم من است.
پرده دوم :
بد:
داستان را همه مي دانند : ابوطالب با سهيل كريمي به عراق مي روند تا فيلم مستندي تهيه كنند ، با وجود كارت خبرنگاري ( كه نمي تواند مجوز ساختن فيلم باشد ، البته) توسط نيروهاي آمريكايي دستگير مي شوند، به گفته خودشان آمريكايي ها هيچ دليلي براي دستگيريشان نداشته اند و طي مدت چهار ماهي كه اسير بوده اند از نظر روحي و كمي هم جسمي تحت شكنجه بوده اند. (حالا ما كاري نداريم كه به شايعات در مورد دستگيري شان) . نهايتا با تلاشهاي پنهان و آشكار اين دو مستند ساز آزاد مي شوند و مانند دو قهرمان به كشور ياز مي گردند.
پرده سوم :
زشت:
خبرنگاري مشغول تهيه گزارش است ، كارت خبرنگاري هم دارد ، عكس هم مي گيرد ، بنابراين احتمالا جاسوس است ، دستگير مي شود ، چند ساعت بعد مي ميرد.
اين قصه را هم شنيده ايد، زني كه خبرنگاري شناخته شده است ، جلوي زندان اوين مصاحبه مي كند، و به گزارش نيروهاي انتظامي با موبايل مشغول عكس برداري از زندان بوده است. دستگير مي شود و معلوم نيست چگونه ( حالا گناه آن بازپرس را نمي شوريم!) مي ميرد. مي گويند تحت ضرب و شتم قرار گرفته ، البته در زندانهاي ما شكنجه صورت نمي گيرد، بنابراين نوازش بازپرس يا كس ديگري بوده كه سبب مرگ او شده است. ( شايد هم خودزني كرده تا رد گم كند!) . يك افتضاح ديگر ، يك افتخار ديگر .
نتيجه گيري ها:خوتان قضاوت كنيد ، انصافا آمريكايي ها موجودات كثيف و بي پدر و مادري نيستند؟ حقوق بشر را رعايت نمي كنند و كلي هم ادعايشان مي شود ... ولي ما كه در زمينه حقوق بشر ادعايي نداريم!


Monday, December 01, 2003
پيشنهاد ، نظر

نقل قول ...

تا مي توانيم نيكي كنيم ، آزادي را از هر چيز ديگر برتر بشماريم و به خاطر اورنگ پادشاهي هم به حقيقت خيانت نكنيم.
 لودويك وان بتهوفن

براي خود در خيالتان خلوتگاهي در بيابان بسازيد پيش از آنكه خانه اي در حصار شهر .بنا كنيد 
ج خليل جبران

حقيقت ما را توانگر نمي سازد ولي آزاد بار مي آورد
ويل دورانت

اي حلزون از قله فوجي بالا برو ولي آرام آرام.
آيزا


For All Seasons ...
Powered by Blogger Weblog Commenting by HaloScan.com