جام جم
« اين مطلب در واقع ادامه مطلب كيمياگر است»
( 1 )
در مقدمه دفتر پنجم مثنوي مولانا خلاصه انديشه خود را آورده است: سلوك سه مرحله دارد : « شريعت» ، « طريقت» ، «حقيقت» . شريعت در واقع مانند علم كيمياگري است روش را مي آموزد. طريقت همان روش يا راهي است كه بايد طي شود و حقيقت مقصد نهايي است. كسي كه به حقيقت مي رسد ديگر نيازي به شريعت و طريقت ندارد.«1»
داستان گنج كه مولوي در مثنوي نقل كرده است اشاره اي بسيار ظريف دارد : مرد گنج را در خانه خود مي يابد ;يافتن گنج در خانه «خود» اشاره اي در خود دارد . خانه اشاره ظريفي است به دل. مرد در جايي غير از دل خود به دنبال گنج كه همان معشوق « از ديدگاه عرفاني خدا» است مي گردد. نهايتا آنرا در جاي اصلي اش مي يابد . حافظ نيز غزلي با چنين مضموني دارد:
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد
...
بيدلي در همه احوال خدا با او بود او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد ( و الخ)
جام جم همان گنج مولاناست و دل ، خانه همان مردي است كه به دنبال گنج است. مقايسه اين ديدگاه با ديدگاه كوئيلو تفاوت عمده نگاه عرفاني مولانا و حافظ و نگاه – حالا نگوئيم سطحي - كوئيلو را نشان مي دهد.
اما اين تفاوت به دليل برداشتهايي است كه غربيان از عرفان شرق – به خصوص عرفان اسلامي – دارند.
اين اثر كوئيلو آش در هم جوشي است از عرفان اسلامي ، كيمياگري ،عرفان هندي و بودايي :
همه كساني كه در مصر مي بيند مسلمانند ، كيمياگر كه كيمياگر است و به هدف اصلي كيمياگري كه تبديل مس و هر فلزي به طلاست رسيده ، و يكي شدن سانتياگو با روح طبيعت برداشتي از عرفان هندي است به خصوص جايي كه سانتياگو خود را به باد تبديل مي كند. اما همه اينها نشان مي دهد كه نويسنده هيچكدام را عميق بررسي نكرده و نگاهي گذرا به همه اينها داشته است. حتي رسيدن به گنج در زير درخت انجير معبد مي توانست اشاره اي به اشراق بودا داشته باشد اگر در سانتياگو تحولي صورت مي گرفت يا كشفي مي كرد: بودا در زير درخت انجير معبد به اشراق يا روشنايي Enlightment رسيد.
(2)
نگاه شرقي به ماوراالطبيعه كاملا با نگاه غربي آن متفاوت است. اگر چه گرايش به «ديگر سو» در زمان ما زياد شده است اما اين گرايش در واقع ادامه سير طبيعي تحول انديشه است . زماني كاملا عقل گرا و بر اصول مبتني بر عقل رفتار مي شد كم كم كه نقائص اين گرايش مشخص شد منجر به عقل گريزي و گرايش به مسائل غير عقلي و ماوراي طبيعي شد. اين با انديشه عرفاني كساني مانند مولانا ، حافظ و يا عرفاي متاخر شرق مثل اوشو و ... متفاوت است . گرايش هاي ماوراي طبيعي غرب نيز بيشتر در خدمت « تن» است . اگر امروز يوگا ، مديتيشن ، ذن ، كيمياگري ، جادوگري و از اين قبيل مسائل «مد» است به خاطر رسيدن به آرامش روحي و زندگي راحت تر و با لذت بيشتر است.
فشار هاي روحي ، عصبي و ناراحتيهاي زندگي ماشيني كه انسانها جزيي از ماشين جهاني هستند كه مدام در حال كار كردن است و انسانها را كمتر به حال خود رها مي كند ، زندگي تهي از
(3)
تفاوت عمده اي بين انسان كامل غربي و انسان كامل شرقي وجود دارد. از نطر مولانا انسان كامل « ني » است ، « ني » اي درون تهي ،انساني كه كاملا از «خود » تهي است و هر چه هست جلوه خداست . كسي مثل حلاج ، از خود تهي : كسي كه حق است ، خودِ خداست.
«نيو» ي ماتريكس يا «The One» را اگر سمبل انسان كامل غربي بگيريم - كه قدرت ماوراي طبيعي دارد و مي تواند پرواز كند – و مقايسه با انسان كامل از ديدگاه مولوي كنيم اين تفاوت شرق و غرب را مي يابيم .
----
1 -« به خاطر همين انديشه است كه عرفا هميشه از جانب فقها طرد شده اند و اساسا يكي از بزرگترين دشمنان مولانا همين شريعت خوانان يا طلاب ديني هستند» .